
این بلا طبیعی نیست.
با یک سوال شروع میکنم؛ بدترین بلایی که سر ایران آمده چیست؟ حضورش در خاورمیانه؟ حملهٔ اعراب؟ ایلغار مغول؟ دوران متوالی استبداد؟ یا زلزلهخیزی؟ من میگویم هیچکدام.
سیل بدترین بلایی است که بر سر این مردم از رمقافتاده، نازل شده. اما نه همیشه سیلاب. سیل اما در انواع مختلفش. به دوران مشروطه نگاهی بیندازیم. سد استبداد مطلقالعنان چندهزار ساله در ایران شکست، روزنامهها به خواهر و مادر شاه قاجار فحش ناموسی دادند. بعدتر، مصدق آمد. یک دولت ملی واقعی. ماههایی در آزادی واقعی. باز سد شکست.
روزنامهها دوباره به هرزنامه بدل شدند و رکیکترین الفاظ نثار شاه و دیگران شد. سال پنجاهوهشت رسید. بازرگان گفت: «باران میخواستیم، سیل آمد.» سیلی که در آبرُفت آن میتوان عِرض و جان و خان و مان ایران و ایرانی را دید. و باز سالهاست سدی ساخته شده به بلندای ثریا. کسانی میخواهند از آن کاسهکاسه آب منتقل و نمیتوانند. کسانی خشمگین و زخمخورده میخواهند سد را بشکنند و میگویند «هر چه میشود بشود.» اما پشت سد، بیشتر ما -بدون سیل- غرق شدیم. بدفرهنگ شدیم، گرسنه ماندیم، تن فروختیم، در ازای لقمهای نانْ همنوعمان را با باتوم زدیم، از دنیا عقب ماندیم، زندگی را تا پاپاسی آخر باختیم و سرانجام، بیهوده مُردیم.
این سیل خواهد آمد. این سیل خواهد آمد. و دیگر از کسی نخواهد پرسید که هستی و چه فکر میکنی؟ بروید این را از لُرها و گلستانیها و خوزستانیها بپرسید. آنهایی که زندگی را -احتمالاً- برای همیشه باختند. چون همه میدانیم نه از وام بلاعوض خبری خواهد بود نه از بازسازی. روی دیوارهای خرمشهر هنوز جای گلولههای صدّام مانده! مسئله تلویزیون و یخچال نیست. که همینش هم زندگیِ یک خانواده است. مسئله بحران جدی پس از سیل است. مهاجرت وسیع، کمترین نتیجهی این بلایاست. مشکلات فرهنگی مهاجران را نمیشود دست کم گرفت. بیایید به کرج تا ببینید شهری که بیبرنامه از مهاجران پر شود، چه ناشهری از آب در میآید.
گوش دنیا را کر کردیم که قرارگاههای ما سد میسازند. ساختیم و خوردیم. ساختیم و خوردیم. هر کارشناسی که گفت نکنید، توی اوین کردیم. صبح تا شب برای آمریکا و اسرائیل رجز میخوانیم و کرونومتر میگیریم که کداممان زودتر نابودش میکنیم اما حالا ارتباطمان با پلدختر خودمان قطع است. ما در بلا، در مصیبت، در اشک، خودکفا شدیم. مبارک!
ما عزاداریم. عزادار خاکی که زمینیهایش، به اسم آسمان خون به جگرمان میکنند و آسمانش نیز خون به خون جگرمان میفزاید. بیایید عزا بگیریم. و تاریخ معاصر بخوانیم. سیل بزرگ در راه است.
پدرام ابراهیمی